یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ
رو دوچرخه پا میزد،
رد شدش از دم باغ
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
![]() |
0 | 417 | haddad |
![]() |
0 | 125 | haddad |
![]() |
1 | 1682 | haddad |
![]() |
1 | 873 | khanevadehh |
![]() |
0 | 586 | khanevadehh |
![]() |
0 | 820 | hengame |
![]() |
0 | 793 | hengame |
![]() |
0 | 642 | hengame |
![]() |
0 | 688 | hengame |
![]() |
0 | 1206 | mobina |
یه روزی آقـــای کـــلاغ،
یا به قول بعضیا جناب زاغ
رو دوچرخه پا میزد،
رد شدش از دم باغ
اعتراف میکنم یه شب رفتیم عروسی وقتی خانواده عموم اومدن گفتن نزدیک بوده با یه تریلی تصادف کنن…تو خونه داشتیم حرف میزدیم رو کردم به شوهر خواهرم گفتم خدا بهشون رحم کرد خوب شد زیر تلیلی نرفتن….خدا میدونه چقدر شوهر خواهرم مسخرم کرد..
♠♦♠♦♠♦♠♦♠♦♠♦♠اعترافات خنده دار♠♦♠♦♠♦♠♦♠♦♠♦♠
این مطلب فقط جنبه طنز و سرگرمی دارد پس لطفا به دل نگیرید.
وای بر کسانی از امت من که به جای خداحکم می کنند
همانها که می گویند فلانی
در بهشت است یا دیگری در دوزخ
....
" محمد بن عبدالله (ص) "
صفحه ای خالیست
جا مانده ای شاید ...!
" راد "
باش !
فقط هر روز خنده هایت را برایم پست کن !
قلب من برای تپیدن
نیاز به انگیزه دارد ...!
از لحظهای که در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشهی بیپایانی را ادامه میدادند. زن میخواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
ادامه مطلب را دنبال کنید . . .
تعداد صفحات : 171
درصورت مفید بودن مطالب،
برای حمایت از عشق یعنی انتظار
کد زیر را کپی کنید و
در وبلاگ و یا سایت خود قرار دهید.
10000 تومان |
8500 تومان |
36000 تومان |
14900 تومان |
30000 تومان |
20000 تومان |
20000 تومان |
10000 تومان |
20000 تومان |
32000 تومان |