داستان جذاب یک روز قبل از اعدام
آخرین باری که دیدمش پانزدهم آگوست بود.
درست شب قبل از اعدامش!
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
توریسم شهرداری استانبول | 0 | 411 | haddad |
تخلیه فاضلابهای خانگی با تانکرهای شخصی | 0 | 120 | haddad |
من و بابام و اینترنت (طنز) | 1 | 1679 | haddad |
چگونه می توانم آرامش داشته باشم؟ | 1 | 865 | khanevadehh |
تدریس خصوصی در منزل | 0 | 583 | khanevadehh |
جوکهای جدید و خنده دار تلگرام (5) | 0 | 815 | hengame |
عشقولانه ترین داستان به نام شرط عشق | 0 | 789 | hengame |
پیامک زیبای فلسفی | 0 | 638 | hengame |
پیامکهای عاشقانه | 0 | 683 | hengame |
داستان طنز: از فرصت ها استفاده کنید! | 0 | 1202 | mobina |
داستان جذاب یک روز قبل از اعدام
آخرین باری که دیدمش پانزدهم آگوست بود.
درست شب قبل از اعدامش!
داستان ضرب المثل بلبل به شاخ گل نشست
وقتی که یک نفر حرف زشت و نابجایی بزند می گویند
حکایت این بابا هم همان حکایت بلبل است که به شاخ گل نشسته !
داستان زیبای برخورد یک زن و شوهر با ماموران
زن و مرد از راهي مي رفتند، ماموران آنها را ديدند وآنها را خواستند!
پرسيدند شما چه نسبتي با هم داريد؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهريم
بقیه در ادامه ی مطلب...
داستان حمام رفتن بهلول
داستان کوتاه حمام رفتن بهلول
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند.
بقیه در ادامه ی مطلب...
تصور امید بخش داستان کوتاه و زیبا
در بیمارستانی دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.
بقیه ی داستان را در ادامه ی مطلب بخوانید
داستان کوتاه و آموزنده انسان بزرگ و عظیم
بقیه در ادامه ی مطلب...
سه رفیق زرنگ اما بی پول(داستان طنز)
ســه تا رفیق با هم
میرن رستوران
ولی بدون یه قرون پول
هر کدومشون یه جایی میشینن
و یه دل سیر غذا میخورن
بقیه در ادامه ی مطلب
هرطور بود باید بهش می گفتم و راجع به چیزی که ذهنم رو مشغول کرده بود,
باهاش صحبت می کردم. موضوع اصلی این بود که من می خواستم
از اون جدا بشم. بالاخره هرطور که بود موضوع رو پیش کشیدم, از من پرسید چرا؟
از دوازده سالگی هر سال روز تولدم یک دسته گل یاس سفید بسیار زیبا
برایم فرستاده می شد ، بدون این که نام و نشانی از فرستنده داشته باشد .
مدت ها برای پیدا کردن فرستنده تلاش کردم ،
حتی به گل فروشی ها هم زنگ زدم ، اما بی فایده بود !
چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند،
یا اکثرا رفته بودند به شهرها و شهرستان های خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند.
اما استاد بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.
استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری .
............
بچه ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند.
سر میز یک سبد سیب بود که روى آن نوشته بود:
پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»،
بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید:
«این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده،
از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»،
نامه مامان غضنفر:
گضنفر جان سلام !ما اینجا حالمان خوب است . امیدوارم تو هم انجا حالت خوب باشد .
این نامه را من می گویم و جعفر خان کفاش برایت مینویسد .بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند،آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند.
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم.پدرت توی صفحه حوادث خوانده بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق می افته.ما هم 10 کیلو متر اینور تر اسباب کشی کردیم.اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد .آدرس جدید هم نداریم .خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست .پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان.
درصورت مفید بودن مطالب،
برای حمایت از عشق یعنی انتظار
کد زیر را کپی کنید و
در وبلاگ و یا سایت خود قرار دهید.
10000 تومان |
8500 تومان |
36000 تومان |
14900 تومان |
30000 تومان |
20000 تومان |
20000 تومان |
10000 تومان |
20000 تومان |
32000 تومان |